دلگیر ازماهم
از خنده ش بر جانم
میسوزم چو خورشید
غمگینم غمگین غمگین
نا لان نالان
خشکیده اشک بر چشمان
خشمگین با مشت بر آبم
بریده از زمین و آسمانم
چشم انتظار ذره ای مهر به بارانم
نا لان از جور وبیدادم
از پستی دنیایم
نالان و خشمگینم
افتاده بر زمینم
از زخمهاو دردها
از رنجها و غمها
گلها دریده بر زمینند
شاپرکها زیر پای رهگذران کنده شده بال
پریان درقفس بریده شده بال
شیران عشق به زنجیر
خون است و خون
تعفن است و تعفن
ظلم است ظلم است و بیداد
یارانم شیرانم حماسه سازانم
شب زنده داران عشق
همه سوختن به عشق
تا بماند مهر
رفتن سبک بالان
رفتن از این دنیای نکبت و بلا
حیرانم حیران حیران
زخم خورده از دورویانم
از دروغ گویانم
روبه صفتان وگرگان خون خوارم
قلب و روحم
طاقت این همه زخم و درد نیست
طاقت این همه غم و انده جانکاه نیست
ای آقای من سرور و سید جان من
بیا بیا این خانه غم به شادی بزن
ظلمت ریشه کن کن به نور بزن
بیا یا اذن رفتم ده
دویدن گریان به بیابان سوزانم ده
یا قلبم ایستادنم ده