يکشنبه ۲۷ آبان
\\عصر ما\\ شعری از احمد بیرانوند
از دفتر دلواژه نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۱:۱۴ شماره ثبت ۳۰۴۸
بازدید : ۸۳۱ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب احمد بیرانوند
|
خروس خوان ذهن ما در انتظار ظهر بود وسعت رنج های مان عمیق سر به مهر بود
روند ارتباط ها به ابتذال می رسید به سرعتی که یک پلنگ به یک غزال می رسید
عشق، رفاه ، امنیت، شایعه ای بیش نبود فرقی میان ظاهر گله گرگ و میش نبود
بریده شد نسل غزل، چون به تناسخ نرسید هزار سوال فلسفی ، یکی به پاسخ نرسید
باور سالهای دور رنگ زوال می گرفت تجددی بدون فکر داشت روال می گرفت
به اسم امروزی شدن ، ریشه ز یاد رفته بود روشنی شمع خرد نیز به باد رفته بود
تجمل بی انتها ، اندیشه را مشغول داشت و خواب ناز بچه ها همیشه دیو و غول داشت
به زیر سقف خانه ها چه خلوتی زننده بود حراج انزوا و ترس ، و احتکار خنده بود
میان مردمان شهر غریبگی رواج داشت صداقت کلام هم هزینه و خراج داشت!
گویا تمام مشکلات مقصرش زمانه بود برای رفع اتهام ، زمانه یک بهانه بود
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.