چندی است از کسی ... یک حرف ساده را ... باور نمی کنم
شب ناله های هیچ ... از پا فتاده را ... باور نمی کنم
بین سواره ها ... در کوچه های شب ... افتاده می خزم
در راه ماندن ... قومی پیاده را ... باور نمی کنم
این تیغ روزگار ... بر آهن تنم ... هردم دهد خراش
فرسوده ام ولی ... بر تن براده را ... باور نمی کنم
گاهی که می چشم ... از جام او شراب ... مستم ولی چه سود
تا معجزات این ... اکسیر باده را ... باور نمی کنم
در شهر گریه ها ... چشمم ندیده جز ... دل مردگی عزا
زین مردم عبوس ... رویی گشاده را ... باور نمی کنم
از بس که دستها ... بر زخمهای من ... سوز از نمک زدند
دستی که بر دلم ... مرهم نهاده را ... باور نمی کنم
دیدم که روزگار ... کم کم ز من گرفت ... دار و ندار من
زان چرخ سنگدل ... هر چیز داده را ... باور نمی کنم
در عمق چاه شب ... گاهی که ماه عشق ... روشن کند فضا
نوری به قلب خود ... کم یا زیاده را ... باور نمی کنم
می افتم عا قبت ... زین راه بی هدف ... روزی به دره ای
چون چشم خسته را ... یا پیچ جاده را ... باور نمی کنم