شنبه ۸ دی
قطار شعری از محمد فروغی
از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۳ ۱۱:۲۷ شماره ثبت ۲۹۹۵۹
بازدید : ۲۸۰ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب محمد فروغی
|
قطار لحظه های عمر
دلم را چون مسافری
در ایستگاه عشق
بی خبر جا گذاشت
در آن ایستگاه دور کسی در انتظار مسافری نبود
دلم شکست
آرام و بی صدا روی نیمکتی نشست
و ریل ها را تا افق یک به یک شمرد ولی
قطاری که رفته بود دیگر برنگشت
دلم گرفت
زمان گذشت
ایستگاه متروکه شد
قطار ها یکی پس از دیگری آمدند و رفتند ولی چه سود
درون هیچ باجه ای بلیطی برای دو جای خالی کنار هم نبود
قطار عشق سال ها بود که در بیستون، پشت تونلی نا تمام
مانده بود
و گام خسروانه ی سوت قطار مرگ ،رؤیا های شیرین را
را می ربود
دلم در آن ایستگاه دور چیز ها دیده بود
مردی روی ریل می دوید و زوزه ی قطار می کشید
خوشا به حال جنون که هیچ گاه مردد نمی شود
دلم عاقبت رمید
بلند شد ومثل آن مرد روی ریل دوید
تا این که عاقبت جایی در افق به پایان خط رسید
اما ز عشق خود هیچ جا اثری ندید
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.