سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        مکتوب ناخوانای بودا

        شعری از

        عباسعلی حسینی (آتش)

        از دفتر از حریم نی نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۴ شهريور ۱۳۹۳ ۱۳:۱۳ شماره ثبت ۲۹۶۹۳
          بازدید : ۴۹۲   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عباسعلی حسینی (آتش)

         مکتوب ناخوانای بودا 
        مدت هاست تنفس را در هوای آزاد گم کرده ام و حزنی که غربت غمگینانه اش تمام لبخندم را پر کرده است مرا به صلیب می کشد. مدت هاست نفس های من عاریه ای شده اند و دم زجرآور گنجینه ای از تاریخ درد که احساس عجیبی داشت در رگ هایم می خزند. مدت هاست لوح جانم را فسرده یافتم و رمق قلمم را خشکیده. دیری است که دیگر تاریخ را نمی نویسم و فکر را در بقچه ای کنار کلکین تنهایی نهاده ام .
        رخوت سکوت ظالمانه شب، آهنگ دلنوازی است که خلوت سالکانه مرا مرحم زخمی است. هوای دلم ابریست. نه غیرت بارانی ام هست و نه شور و شوق بهاری. 
        ذهنم به شدت آماس کرده ، احساس می کنم تمام حوادث دنیا در ذهن من اتفاق می افتند. بسیار گذرا می آیند و می روند بی آنکه لحظه ای با هر بهانه ای که شده درنکی.
        ذهن راستم در مسیر گردآلود بامیان سیب می چیند و تبسم آرام کوهبند را به خاطر می آورد و ذهن چپم در سرک های نیویورک چکر می زند. گاهی طالبان مرا انفجار می دهند و بر جنازه ام نماز می گذارند. پاره های پیکرم را روی زمین خدا پخش می کنم. اندیشه ام را به همسایه ها می فروشم و در و گوهرم را به آن سر دنیا.
        مرا در نمایشگاه ها به دار می آویزند و قصه رنجم را جایزه می دهند. 
        مادرم می گفت: احساسم را میان ورق هایی از تاریخ دفن کرده بود وقتی پدرم مرا به پیشگاه خدایان قربانی می کرد. 
        شب ها دیوی از سرحداتم می گذرد و کسی حق اعتراض ندارد. پرواز پرستوها ممنوع است و هیچ چیز انتخابی نیست. الفاظ برهنه بی هیچ رویی سوار بر مفکوره آدمی است و شعار آزادی قدیمی شده است.
        نغمه ها بی دلیل می میرند اما سکوت من هنوز پر از مفهوم است وقتی رقص قلم اندرون خسته ام را می شوید و سرشک اشکی صورتم را نوازش می دهد.
        سرطان 90- آنکارا
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1