سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        دلقك پير

        شعری از

        منصور شاهنگیان

        از دفتر گذشت ايام نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۷ تير ۱۳۹۳ ۱۵:۳۰ شماره ثبت ۲۷۸۸۰
          بازدید : ۷۱۵   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر منصور شاهنگیان
        آخرین اشعار ناب منصور شاهنگیان

        تقديم به كساني كه با وجود داشتن غم و درد ، به فكر و دلواپس ِ خنده ى رو لبهاي من و شما هستند ...
        قديما يه شهري بود ، يه سيركي داشت
        دلقك ِ  پيري و  سر ، زنده اى  داشت
        كفش هاي گُشاد و  تا به  تايي داشت
        براي خنده ، كُـتـِش  ، صد تيكه داشت
        ادا ها و لهجه و حرف زَ دناش
        غَمارو  از دلاشون خالي ميكرد
        همه جا اسمشو فرياد ميزدند
        دلقك هم ، از  ته ِ دل شادي ميكرد
        اما دلقك كم كمك ، پير ميشد
        ناتوان گشته  ، زمين گير ميشد
        تن ِ  فرسوده و روح ِ  نا اميد
        ديگه پاك ، از خودِشَم ، سير ميشد
        مي نشست يه گوشه اي غصه ميخورد
        به روزاي پشت ِ سر ، غِبطِه ميخورد
        سوت و كور بود ، آخه سيرك و كار ِ اون 
        خنده هم ، پَـر  زده بود ، از  لَـبا شون
        خيلي سعي كرد ، بتونه با اَداهاش
        خنده رو  باز ، بياره به  شهرشون
        اما كو حوصله اي شوري به سر
        يا رفيقت ، با تو ، باشه ، همسَفـَر
        نه كه ، با چشمي ، به هم زَدَن،بخواد
        بزنه ، خنجرشو ، از پشت ِ سر
        اون ديگه با سيركشون كار نميگرد
        همه جا ، از همه كس ، دوري ميكرد
        ديده بودند ، يه روزي دَلقَكشون 
        شهرشونو ، تنهايي ، ترك ميكرد
        نديدند دلقكو هيچكس توي شهر
        نه ديگه رَدّي از اون بود ، نه ، اَ ثـر
        هر كسي چيزي ميگفت ، حرفي ميزد
        شده بود ،يه ، بي نشون ، يه ، در به در ....
                                                                                          زمستان 90
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4