سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 18 فروردين 1404
  • روز سلامتي (روز جهاني بهداشت)
9 شوال 1446
    Monday 7 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

      دوشنبه ۱۸ فروردين

      دلقك پير

      شعری از

      منصور شاهنگیان

      از دفتر گذشت ايام نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۷ تير ۱۳۹۳ ۱۵:۳۰ شماره ثبت ۲۷۸۸۰
        بازدید : ۷۲۲   |    نظرات : ۱۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر منصور شاهنگیان
      آخرین اشعار ناب منصور شاهنگیان

      تقديم به كساني كه با وجود داشتن غم و درد ، به فكر و دلواپس ِ خنده ى رو لبهاي من و شما هستند ...
      قديما يه شهري بود ، يه سيركي داشت
      دلقك ِ  پيري و  سر ، زنده اى  داشت
      كفش هاي گُشاد و  تا به  تايي داشت
      براي خنده ، كُـتـِش  ، صد تيكه داشت
      ادا ها و لهجه و حرف زَ دناش
      غَمارو  از دلاشون خالي ميكرد
      همه جا اسمشو فرياد ميزدند
      دلقك هم ، از  ته ِ دل شادي ميكرد
      اما دلقك كم كمك ، پير ميشد
      ناتوان گشته  ، زمين گير ميشد
      تن ِ  فرسوده و روح ِ  نا اميد
      ديگه پاك ، از خودِشَم ، سير ميشد
      مي نشست يه گوشه اي غصه ميخورد
      به روزاي پشت ِ سر ، غِبطِه ميخورد
      سوت و كور بود ، آخه سيرك و كار ِ اون 
      خنده هم ، پَـر  زده بود ، از  لَـبا شون
      خيلي سعي كرد ، بتونه با اَداهاش
      خنده رو  باز ، بياره به  شهرشون
      اما كو حوصله اي شوري به سر
      يا رفيقت ، با تو ، باشه ، همسَفـَر
      نه كه ، با چشمي ، به هم زَدَن،بخواد
      بزنه ، خنجرشو ، از پشت ِ سر
      اون ديگه با سيركشون كار نميگرد
      همه جا ، از همه كس ، دوري ميكرد
      ديده بودند ، يه روزي دَلقَكشون 
      شهرشونو ، تنهايي ، ترك ميكرد
      نديدند دلقكو هيچكس توي شهر
      نه ديگه رَدّي از اون بود ، نه ، اَ ثـر
      هر كسي چيزي ميگفت ، حرفي ميزد
      شده بود ،يه ، بي نشون ، يه ، در به در ....
                                                                                        زمستان 90
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2