يکشنبه ۵ اسفند
دشت گناه... شعری از وحید خانمحمدی (ياور)
از دفتر رسوایی نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۲ تير ۱۳۹۳ ۰۹:۱۴ شماره ثبت ۲۷۷۱۵
بازدید : ۴۲۶ | نظرات : ۱۸
|
دفاتر شعر وحید خانمحمدی (ياور)
آخرین اشعار ناب وحید خانمحمدی (ياور)
|
من عابر بی گناه ِ
دشت گناهم
چشم بر هر که
باز میکنم به نیاز
مدارایی نیست در کارش
چه فراوان است اینروزها
دست رد بر سینه ها
چاره ای هم نیست !!!
از همه سو ،
چه بسیار شنیده میشود ،
نغمه های سوختن و ساختن
حتی چه زیبا سر میدهند
واژه واژه ی دوری و دوستی را
نازنینم !!!
لحظه ای سینه ام بشکاف
پای در دل بگذار
زجه های عاشقی بشنو
شاید انصاف
بر ترازوی منطقت سنگینی کرد
دیگر از شیرین رویا بودنت
در فریادم بانو
زنده شو برایم
لمسی کن دلم را
شاید کار ساز شد
لحظه لحظه ی مُردن
چهار نعل نزدیک میشود به من
قرار از زمان گرفته اند و
مهر ابطال
جوهرش رنگین است
بر نابودی باورها....
پ.ن:لحظه گناه نزدیک است...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.