جمعه ۲ آذر
ز غمت دوباره امشب به غزل پناه بردم شعری از ثریا حکیم اواُ
از دفتر گل اخلاص نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۳ ۰۷:۴۶ شماره ثبت ۲۷۳۳۰
بازدید : ۸۳۸ | نظرات : ۷۴
|
آخرین اشعار ناب ثریا حکیم اواُ
|
ز غمت دوباره امشب به غزل پناه بردم،
تو ببین ،که این شکایت به سراغ ماه بردم .
چو غمت به خانه اى دل به زیاد تنگ امد،
من بیهنر تو بنگر به هجای آه بردم .
من از این ستاره زاران ،که به شب همی كند ناز،
به یقین رسیدم آخر ،که مهم به چاه بردم .
به همان نگاه اول ،که به شهر عشق میبرد،
كه به عمر خویش آن را چو دوای راه بردم .
شب غم دراز باشد ،چه کنم ،چه چاره سازم؟
ک به شوق وصل رویت دل بیگناه بردم .
تو بگو ز خلوت ما ،که صدای تك - تكشرا،
به صدای هيق - هيق خود به چه اشتباه بردم .
تو گرم به عشق بازى دل خود برنده دانی،
مگرم خبر نداری که گهی و گاه بردم؟
تو بیا به جشن نوروز ،ز غرور خویش بگزر،
و بگو ،که عقل و هوش را به همین نگاه بردم .
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سروده ای ناب و عالی خلق کردید
دستمریزاد و احسنت
موفق و موید باشید