يکشنبه ۲۷ آبان
زمزمه اي بر سروده ي خانم ابوترابي شعری از محمد جهانگیری
از دفتر آواز نوع شعر
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۰۵:۵۲ شماره ثبت ۲۶۵۵
بازدید : ۸۸۴ | نظرات : ۱۱
|
آخرین اشعار ناب محمد جهانگیری
|
ابیاتی چند ازاین شعر را بیشتر در حال و هوای گامهای همایون و بیات اصفهان
زمزمه كردم.
اميد كه براي كاستي ها ببخشاييد.
آدرس آواز :
https://www.opendrive.com/files?23897611_p7lau
متن كامل شعر به شرح ذیل است :
زندگی جز گــذر بی نظری نیست کــه نیست نگهی بر شــرر چشم تری نیست کــه نیست فکر باغــی ست بــه تــاراج خــزان دل نگــران فکر پــروانه شدن رابه سری نیست که نیست کوچــه ای بســتــه بـــه دیــوار بلنــد زور است بهر کوچیدن از این کوچه دری نیست که نیست گشته ام هـــر شــب و هــر صبح پی لبخندی هیــچ جـا،هیچ زمان زو خبری نیست که نیست اشـک چشمـم چـه روان می چکد آخر چه کنم غیر از این اشک مرا گر هنری نیست که نیست خستـه از طالــع خویـــشم گـــُم و آواره شـدم تو بــدان !راه فـــرار دگــری نیـست کــه نیست در پــی یـــار سفر کـــرده چه ویـــران شــد دل کنج این سینه خیــال دگــری نیست که نیست کـــوچــه عمــر مـن امروز چه بی رهگذر است از پی شام سیــاهم سحری نیست که نیست بستــه بــار سفــر از بـــرزخ مـــن خوشبــختی نیست من گشته ام آری اثری نیست که نیست
|
|
۱ شاعر این شعر را خوانده اند
Guest
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.