سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        درمان ناگهانی

        شعری از

        حسین راستگو

        از دفتر سرنوشته ها نوع شعر بحر طویل

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۱۲:۱۲ شماره ثبت ۲۶۲۷۹
          بازدید : ۱۰۲۴   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        ناگهان درمان شدم
        از یک،نگاهِ چشمهایی
        در شبِ تارِ سیاهی
        در میانِ کوچه هایی
        دخترِ تنهای پاکِ بی پناهی
        مردمکهای درشت و با حیایی
        فکرِ من، فکرِ تباهی
        در سرِ نادانِ من، شوقِ گناهی
        دیدگانش رو به مهتاب و به او میگفت ای ماهِ شبانگاهِ سیاهی
        روزِ محشر، پیشِ داور، باش ظلمش را گواهی
        صورتم با صورتش نزدیک و پیدا شد خداوندی که گم می کردمش گاهی
        توی چشمانش چه دیدم ؟ چشمهایی!!!
        توی چشمانش شنیدم ناله هایی
        توی چشمانش به گوشم خورد فریادی، نوایی




        ای علی(ع) جان، بازتابِ چشمها و اشکهایت می خورد در آب چاه و
        منعکس گردد به ماه و بازتابت باز از سیاره می افتد به چشمانِ سیاه و دیدمت!!! شب تابِ شبهای سیاهی
        دیدمت!!! آیینه ی نورِ خدایی
        دیدمت!!! ای در شبانگاهان، صباحی
        توی چشمانش چه دیدم؟ چشم هایی!!!

        نور را در من سرایت داد، دورِ آشنایی
        آه ای تنهای سر در چاه، تاریکیِّ شب را می زدایی
        می شنیدم ناله هایی، از علی مولای نخلستان، صدای بی صدایی...



        ناگهان درمان شدم از یک نگاه چشمهایی
        در شبِ تارِ سیاهی
        در میانِ کوچه هایی
        آسمان، صاف و
        ،دلم صاف و ،غزل بافِ نگاهی
        پیش پایم باز شد، حتّی میانِ کوچه ی بن بست، راهی
        گفتم ای تک دختر زهرا(ع)، برو دیگر رهایی
        چشمهایت را مواظب باش، آخر تو امانتدار چشمان خدایی...
         
         
         
        -عیب و ایراد زیاد داره به بزرگی خودتون نبخشید و انتقاد بفرمایید!
        ممنون که می خوانیدnull
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5