طرح:
مرزها
پازل خوبی از آب در آمدند
همیشه
یک نفر آن را به هم میریزد
عده ای دیگر سر هم می کنند
و این بازی همچنان ادامه خواهد داشت
...
بر هیچ کس بیم ترس استوار نیست
بخشش چیست
وقتی توبه ی گرگ مرگ است؟
بر این دادگاه مکافات
بی توجه ماندیم
که قبل از عذاب ما
حکم دار بر قرار است
...............................................................
پریسکه:
لذت می برد
لب،
از مزه ی آهن ربا شدن،
در آن لحظه که خنده ای بر چهره می نشیند
...
سقف خواسته های من
چکه می کند
لطفا کاسه ای زیر آن قرار دهید!
...
بی پرده با تو حرف می زنم
پنجره ی دهانم
از آخرین خانه تکانی
به روی کسی باز نشده است
...
اگر کِیسِ مناسب تو شوم
در سیستم عاشقی
یقین خواهم آورد به درکِ
جمع مذکر سالم
...
بهار را برعکس بنویسی
راهبی که بر خلاف عقاید خویش
نوید زایش را می رساند
...
فرقی نمی کند
علف یا ماشین...
وقتی هر کدام خودرو نامیده می شوند
................................................
هایکو:
ظهر تابستان...
شکاف های آسفالت شدند
شاخه های کنده ی درختی
...
بامدادان
پایش را بر دریا دراز کرد
ماه
احسنت
پریسکه های زیبایی خلق کردید