دیشب ُ تا خود صبح خواابم نیومد
وقتی حرفای دل ِ تورو شنیدم
با وجود اینکه باز چشاام میسوزه
هنوزم فکر میکنم که خواب می دیدم
آخه باورم نشد خود ِ تو باشی
که بهم میگی برو......دارم میسوزم
راستشو بخوای دلم خیلی گرفته
آخه من دوستت دارم بازم هنوزم
ولی من میخوام دیگه برم عوض شم
منم اندازه ی تو میخاام که بد شم
حالا که دل ِ منو زدی شکستی
دل شکستن ُ منم میخاام بلد شم
داره میسوزه چشاام ولی هنوزم
نتونستم که برم کمی بخوابم
هنوزم توُ بُهت و حیرت،توی اندوه
حرفای دیشب ِ تو میده عذابم
نمیتونه اینو باور کنه این دل
که همش فقط یه بازی دروغ بود
توُ دلت حسی بهم نداشتی اما
توی حرفای تو عاشقی شلوغ بود
یه زمون میگفتی عشقم یه هوس هست
چشم من تو ُ گوش تو عشقی نمیگه
یه زمون بهونه هاات صدای من بود
حالا هم. بهونه ی یه عشق دیگه...
دیگه خسته ام.میفهمی!!تو همیشه
داری با تبر میکوبی توی ریشه م
یه سیاه بازی تازه هست میدونم
من خودم عمریه که زغال فروشم
یه روزی تقاص کارااتو میگیری
نوبت ما هم میشه ،نترس یه روزی
میدونم تازگیاا درد تو چی هست!!
داری از حسودی کور میشی میسوزی..
هرچقدر زور بزنی....فاایده نداره
گفته بودم که من از جنس بهاارم
اشتباه نکن!غرور یه چیز دیگه ست
من همیشه با خودم خدارو دارم
بهت هیچی نمیگم!برو عزیزم
قد ِ من نبودی و نیستی نمیشی
با دلی که تو داری بدون که هرگز
بی خدا داخل هیچ لیستی نمیشی
یه ترانه از من تقدیم به شماااا بزرگواران هنر واندیشه
که 10 روز پیش توی یه سخنرانی نوشتم