با من از احساس گفت و یاس گفت و نسترن
من چه میداانستم اینطور!!عشق را سر میبُرن!
حرفهاایش را چنان با عشق میگفت و غمی
شک نکردم لحظه ای هم بر دل سنگش کمی
گفت اهل اردبیل* هست ودلش گیر ِ من است
عاشق چشم من و مژگان چون تیر من است
روز اول صحبت ما حوول دل بود وصفااا
روز دوم شارژ ایرانسل طلب کرد بی وفاا
گفت تنها با تو هستم!عاشقی دیوانه ام
شارژ میخااهم برای گفتگو دُردانه ام
آنقدر از عشق وشیدایی براایم گفت تاا
مست گشتم با دلم سویش دویدم جای پاا
یک شبی می آمد و چند شب ولی پیدا نبود
بی وفاا اصلن به فکر این دل شیدا نبود
یک شبی گفت شارژ!گفتم پشت گوشت را ببین
شارژ میخااهی بیاا یک شب کنار من بشین
گفت عشقم این منم لیلای رویاهای تو
در دل من کس نگیرد لحظه ای هم جای تو
راه دور است،من به جان تو قسم ها میخورم
از غم عشقت نمیدانی چه غمهاا میخورم
هرشبم آه هست و ازعشقت دلم خونین شده
اشکهایم از فراقت عشق ِ من رنگین شده
آنقَدَربا حس زیبا گفت حرفهای قشنگ
باورم شد عشق را آورده ام دیگر به چنگ
حرفهایش بااورم شد...باز خاام او شدم
چون کبوتر بازهم، من جلد بام او شدم
چندروزی بود ومن آرام بودم در تبش
من فقط عشق ومحبت می شنیدم از لبش
روزهای بعد هم رفت ومرا تنها گذاشت
زخم های دیگری زد روی قلبم پا گذاشت
تازه فهمیدم که عشقی در دل سنگش نبود
عاشقی کار دل ِ سنگین و بی رنگش نبود
بی وفاا با شارژ ایرانسل فقط خوش بود وبس
لیک جای شارژ ایرانسل به من میگفت نفس
خنده ام میگیرد اکنون می نویسم تا نفس
آخر بیت است ومن شعرم تمام است با نفس
یه شعر متفاوت بود ازمن که همین الن نوشتم وارسال
***اسم اردبیل برای پر کردن قافیه بود.