اگرچه حکم، ز ربِّ جلیل آمده بود
وتیغ تیز به دستِ خلیل آمده بود
اگرچه رغمِ همه حیله های اهریمن
به پای خویش به مَقتَل ، قتیل آمده بود
اگر خلیلِ خدا قصد سربریدن داشت
ولیک تیغ ،نه آن دم سرِِِِِِ بریدن داشت
اگر به خاک رخِ همچو آفتاب افکند
پیِ وداع گل، از نرگسان گلاب افکند
اگرچه خنجر و حنجر به اختیارش بود
و خویش به بریدن در التهاب افکند
ولیک، چیزِ دگر بود حکم رحمانی
خلیل یاء مرنی والجلیلُ ینها نی*
بنا نبود خلیلِ خدا شکسته شود
فراق پوید و راهِ وصال بسته شود
بنا نبود که هاجر ز هجر بگدازد
فراغتش ز فراقِ پسر گسسته شود
خلیل! مژده که لطفِ عمیم می آید
ذبیح! بهر تو ذبحِ عظیم ،می آید**
دوباره بر بدنی بی رمق ، توان آمد
خلیل، باز سرافراز از امتحان آمد
دهید مژده به هاجر زِ لطفِ بی حدِ دوست
زدست شُسته روان را دوباره جان آمد
ذبیح مَقتَلِ عشق آمد و قتیل نشد
اَبا شهید شدن ، روزیِ خلیل نشد
پی نوشتها
*- گویند وقتی کارد نمیبرید گلوی اسماعیل را حضرت ابراهیم کارد را تیزتر کرد ندا آمد که"الخلیل یامرنی والجلیل ینهی نی = ابراهیم امر به بریدن میکند وخداوند جلیل نهی میفرماید
** بخشی از آیه قرآن "وفدیناه بذبح عظیم+مافدایی(قربانیش) را گوسفند بزرگی قراردادیم