من های دیگر

در قلب من تو قاتل زن های دیگری

جانی ولی چکیدۀ تن های دیگری

در من ترا دمیده خداوند پس چرا

هر صبحدم میان بدن های دیگری

بیش از هزار مرتبه خود را شناختم

در آینه به صورت من های دیگری

بوی تو می دهند و تو را جار می زنند

لب های دیگری و دهن های دیگری

هر دم هزار مولوی از بلخ های نو

صدها شفیعی از کدکن های دیگری_

با قند شعر از لب تو حرف می زنند

باید هنوز قند شکن های دیگری

غیر از فلق که تیغ به خود می کشد بود

در هیئت فلک قمه زن های دیگری

غلامعباس سعیدی