در خلوت تنهایی یک مرد غریبی
یک شب نگران آمد و جا کرد غریبه
با گونهء سرخی به همانندی سیبی
از باغ دلم عشق- سوا کرد غریبه
چشمی زد و با ناز و کمی حال عجیبی
بر سینهء من زمزمه ها کرد غریبه
شاید چو مسیحا دم بانوی نجیبی
دستی به خدا برد و دعا کرد غریبه
بگشود همه عقدهء من همچو طبیبی
پیچید به نسخی و دوا کرد غریبه
اما دم آخر چو به معشوقه رقیبی
احساس مرا رفت و جدا کرد غریبه....
**********************
غریبه داری میری اما نمیبینی منو
که داره از رفتنت آب میشه جونم غریبه
تو داری ساز سفر میزنی و من با دلم
دارم از سوز جفای تو میخونم غریبه
*********
*********
غریبه اندازهء ستاره های آسمون
یادته به عشق هم قسم میخوردیم میمونیم
حالا چی شده که با حال خراب دل من
اینجوری ترانهء جدایی از سر میخونیم.....
********
*********
غریبه یادت بمونه با تو آشنا بودم من
غریبه یادت بمونه با تو همصدا بودم من
غریبه یادت بمونه دل من تنگ تو میشد
مثل آینه میشکست و سپر سنگ تو میشد....
دوست هنرمندم نام و فامیلی خود را تکمیل نمائید.مدیریت سایت