بی صدا ماندی
صدایت مرده
ای که روح دلت ترک خورده
در ابعاد اضلاع بلند و پست
تمام اضلاع تنت مردست
انعکاس سایه هایت ریش ریش
دیوارهای دوار سرت جیغ می کشند
ماسیده بر تن لبت طرح یک سوال
پشت این صخره های دوار
این طرح تن کیست بر دل این سنگ
اینچنین پایدار
دست کدام غریبه صمیمی
طرح بسته است
آنکه آمده
یا آنکه رفته است
نقش این سوال ها بر تن کویر لبم طرح بسته است
انعکاس جوابش همچنان بن بست
این تن کیست چون صلیب در مرداب اتاقم فرو رفته است
اینچنین محو و درد آلود
چقدر ابعاد زخم سینه اش تنگ است
و مژگانش قندیل بسته بی صدا
و مردمک هایش رها کردند هست و نیست را
آن مشتش رها و دگر به روی سینه چنگ
درون تنش سیمرغ
زنده می تپد
سر به هر سو می زند
بزند پر شاید
تا بوی موی آن مجنون بید
با روحی از جنس انار
دانه دانه و بی قرار
تا حس یاس های خیس بی قرار
تا چشم تر و تر دعلف زار
تا موج گیسوان بهار
در ابعاد اضلاع بلند و پست
بر تن لبم تب کرد نقش یک بهت
انعکاس جوابم
رگبرگی بجا مانده از پری هفتصد رنگ
کنون
بر تن کویر مردابم
نقش یک مشت تنها ترک خوردست...
رها