شهنشاه پیروز ، یل سرفراز
نژاد از بزرگان ، شه بی نیاز
بُودَ پور ویشْتاسب، ز پشت یلان
به آرشام رسد آن جهان پهلوان
چو کمبوجیه از وطن رفته زود
گئومات به کشور شهنشاه بود
خودش را به کژّی بخواند بردیا
که من پور کوروش، امیر بر شما
درون وطن پر هیاهو ؛ شلوغ
ز دست شهنشاه که ذاتش دروغ
چو پژمرده گشتند همه مردمان
ز جور و ستم در وطن بی امان
همه در تکاپو و جنگ و ستیز
که شاید کنند مردمان زان گریز
به یکباره آمد به مردم فرود
چنینش بخوانْد، بر وطن این سرود
منم شاهْ داریوش ؛ پدر بر پدر
بزرگیم و یک یک همه تاجور
بر انداختُ از تخت شه نادرست
بگفتا نمایم من این را درست
نشست بر اریکه شهنشاه گُرد
که ایمن نمود کشور از دستبرد
همه خاک ایران پر از اغتشاش
شهنشه یکایک نشاندش به جاش
همه سرکشان را به بندی کشاند
تو گفتی که دیگر ز آنها نماند
سپس آمد آن شه ؛کند خاکْ شاد
چنین است که گویندُ او زنده باد
وطن پاره پاره شه نیک زاد
که هر پاره را دست ساتراپ داد
سپس شاهیْ راه را بنا کرد زود
رهی که زسارد تا به شوش می نمود
سپس گارد جاوید نمودش بنا
شمارَش به ده تا هزار و به پا
سپس مالیاتی معین نمود
که مردم ز دادن چه خرسند بود
سپس دید که راهی ز شامات و مصر
که باید رود هند؛ ندارند جِسر
بنا کرد و مردم همه شاد شد
تجارت در این مرز و بوم هم چه آزاد شد
سپس حکم کنکاش بداد بر کانال
سوئز خواند آن را شه بی هُمال
پس آنگه نمود پول کشور درست
دریک نام آن را نمودم جست
به هر رو شهنشاه بیدار ما
بزرگی سزاوار اوست ،شاه هوشیار ما
==============
اریکه=تخت شاهی
جِسر=پل
ساتراپ=استاندار امروزی
شاهی راه=راه شاهی؛ترکیب اضافی مقلوب
بی هُمال=بی مانند
دوست مهربانم اگر نقد می کنی
خواهشن زیرش بنویس چگونه
باشد بهتر است