يكي از دوستان آهنگسازم، آهنگ زيبايي ساخته بود و از اين حقير خواست تا شعري وطني براي آن بنويسم... هرچند هرگز منتشر نشد:
دشتهاي لاله خيزت زنده باد!
بر فرازت مهر و مَه تابنده باد!
غرق نور و سبزه باشي خاك من
نامت ايران تا ابد پاينده باد!
عشق يعني حسّ آن مردان پاك
كز تو نامي همچو ايران ساختند
در صف پيكار با اهريمنان
عاشقت بودند و جان مي باختند
در مصاف نعره هاي ديو شب
شمع جان را بي هراس افروختند
تا بماند غرق نور ايران ما
بي صدا تا بي نهايت سوختند
پرچم سبز و سپيد و سرخ را
بر فراز قلّه ها افراشتند
در ميان كوچه ها با خون خويش
سرو زيباي رهايي كاشتند
(دشتهاي لاله خيزت...)
دشمنانت خاك پاي كورش ا ند
طعم تلخ خشم ما را مي چشند
دوستانت پاك همچون آرش اند
كوه مي لرزد كمان چون مي كشند
اي خليج فارس! آه اي جاودان!
آبي قلب تو ايمان من است
پهنه ي پاك تو تا خورشيد هست
گوشه اي از خاك ايران من است
(دشتهاي لاله خيزت...)
مي ستايم سروهايت را مدام
آفرين بر لاله هايت صبح و شام
از خليج فارس تا بحر خزر
بر تو و بر عشق ورزانت سلام
بر فراز قلّه ها افراشتند
در ميان كوچه ها با خون خويش
سرو زيباي رهايي كاشتند
درودتان