پنجشنبه ۱۵ آذر
|
دفاتر شعر ابراهیم حاج محمدی
آخرین اشعار ناب ابراهیم حاج محمدی
|
بختـیاران بخت برگشتــــــه ، بخـــــت را بــر مــــــــحال می بندند
نقـــش امّــــــید نا امــــــیدان را ، بر شبـــــــی بی زوال می بندند
نـــــــزد این رنـــد های جادوگر ، اســــــب های چموش هم رامند
ســر زَنـَـــد گر خریّـــــت از اسبــــی ، دم او را به یــال می بندند
فتنه خیز است روزگار از بس ، فوت و فـــــن ها عقیـــم گردیدند
چشم اگـــــر بر مدال می دوزید ، قفلتــــــان بر پدال می بــــــندند
عیب رندان مکــــن که بی تردید , عیب خود آشکــــار می سازی
هست چیـزی همــــیشه دیدی بر ، ســـــر اگـــر دستمال می بندند
آب دریات اگر که خشکیده است ،دیده ات رابگو که اشک افشان
برکه ای را که از عطش خشکــد ، خـــــاک او را سفال می بندند
زورگویان عهد ما ای دوست ، بی دلیـلت ذلیــــــــــل می خواهند
شـانه را بی طـناب می بــــــندند ، چــــانه را بـــی روال می بندند
درقفس نیست بال پروازیت؟قصّــه ات چون مریزوکج دار است ؟
تا نگــــوئی که بال مـن بستـــــه است ، بـال را با وبـال می بندند
زیرکند این منافقـــان زیــرک ، قلـــــــب هاتان نمی کشد تیرک ؟
بهـــــر آزار مصطــفی ، دونان ، تهمـــــــتی بر بــــلال می بندند
خیره سر دشمـنان ما ، مـــا تا ، آههـــــــا مان به اشک می بالد
بی محـابا مجــــــال می یابنـــــد ، عقلـــــمان را عقــــال می بندند
چــــشم های بصـــــیرتت خوابند ؟ تا ببینــــــند عرصـــه را خالی
خالــــــتان را به تیــر می بنـــــدند ، تیرشـان را به خال می بندند
تا که می خواهــی از ستم نالی ، می کننــــدت نصیــــحتی عالی :
« چاره ی کارتان ممـــــاشات است » ، راه را بر جدال می بندند
داد و فریاد و قیل و قالــــت کـــو ؟ رخـــــت باید کشــــــید از دنیا
ساکِتی از چـــه رو که ساکَـت را ، بعد از این ارتحـال می بندند !
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.