سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 20 دی 1403
  • شهادت ميرزا تقي خان اميركبير، 1230 هـ ش
10 رجب 1446
  • ولادت حضرت امام محمد تقي عليه السلام «جواد الائمه»، 195 هـ ق
Thursday 9 Jan 2025

    حمایت از شعرناب

    شعرناب

    با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

    گرچه باغ من از درخت تهی ست در سرم فکر کاشتن دارم شعر را، عشق را، مکاشفه را همه را از نداشتن دارم...یاسر قنبرلو

    پنجشنبه ۲۰ دی

    تا نگوئی که بال من بسته است ، بال را با وبال می بندند !

    شعری از

    ابراهیم حاج محمدی

    از دفتر عاشقانه ها و عارفانه ها نوع شعر غزل

    ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۲ ۱۸:۱۳ شماره ثبت ۲۳۶۴۲
      بازدید : ۵۱۲   |    نظرات : ۳۲

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر ابراهیم حاج محمدی

    بختـیاران بخت برگشتــــــه ، بخـــــت را بــر مــــــــحال می بندند
    نقـــش امّــــــید نا امــــــیدان را ، بر شبـــــــی بی زوال می بندند

    نـــــــزد این رنـــد های جادوگر ، اســــــب های چموش هم رامند
    ســر زَنـَـــد گر خریّـــــت از اسبــــی ، دم او را به یــال می بندند

    فتنه خیز است روزگار از بس ، فوت و فـــــن ها عقیـــم گردیدند
    چشم اگـــــر بر مدال می دوزید ، قفلتــــــان بر پدال می بــــــندند

    عیب رندان مکــــن که بی تردید , عیب خود آشکــــار می سازی
    هست چیـزی همــــیشه دیدی بر ، ســـــر اگـــر دستمال می بندند

    آب دریات اگر که خشکیده است ،دیده ات رابگو که اشک افشان
    برکه ای را که از عطش خشکــد ، خـــــاک او را سفال می بندند

     زورگویان عهد ما ای دوست ، بی دلیـلت ذلیــــــــــل می خواهند
    شـانه را بی طـناب می بــــــندند ، چــــانه را بـــی روال می بندند

    درقفس نیست بال پروازیت؟قصّــه ات چون مریزوکج دار است ؟
    تا نگــــوئی که بال مـن بستـــــه است ، بـال را با وبـال می بندند

    زیرکند این  منافقـــان زیــرک ، قلـــــــب هاتان نمی کشد تیرک ؟
    بهـــــر آزار مصطــفی  ، دونان ، تهمـــــــتی بر بــــلال می بندند

     خیره سر دشمـنان ما ، مـــا تا ، آههـــــــا مان به اشک می بالد
    بی محـابا مجــــــال می یابنـــــد ، عقلـــــمان را عقــــال می بندند

    چــــشم های بصـــــیرتت خوابند ؟ تا ببینــــــند عرصـــه را خالی
    خالــــــتان را به تیــر می بنـــــدند ، تیرشـان را به خال می بندند

    تا که می خواهــی از ستم نالی ، می کننــــدت نصیــــحتی عالی :
    « چاره ی کارتان ممـــــاشات است » ، راه را بر جدال می بندند

    داد و فریاد و قیل و قالــــت کـــو ؟ رخـــــت باید کشــــــید از دنیا
    ساکِتی از چـــه رو که ساکَـت را ، بعد از این ارتحـال می بندند !
    ۰
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    7