تو نیستی وتمام درد من نبود توست .تو نیستی وتمام خاطرات مشترک با توبودن را با عکسهایت شریک میشوم .من میگویم وتو لبخند میزنی تو همان قاب شیشه ای کوچک کنار دیوار.تو نیستی ومن توی اتاق تنهاییم برایت ترانه مینویسم خودت ببین .ببین چقدر وازه هایم بوی تورو دارند عزیز سفر کرده ام کاش بودی ومیدیدی چقدر دلتنگت هستم برگرد وببین روزگاربی تو چه بلایی سر موهای سیاهم اورده بیا که سخت محتاج گرمای دستهای پر از مهرت نشستم .
تو نیستی
تو نیستی وتو این خونه
چقدر حال بدی دارم
یه گوشه بی تو کز کردم
دارم از غصه میبارم
منو ابرو منه بی تو
منو بارون بی وقفه
چقدر این باورش سخته
اون با تو زیر یه سقفه
سیاهه روزگار من
نمیدونی چیکار کردی
با این بی تابی قلبم
تو هم امشب یه همدردی
چقدر جات خالیه اینجا
چقدر سخت میگذره روزم
مثه یه جنگل بی برگ
دارم از غصه میسوزم
هوا بوی تورو داره
چقدر این لحظه ها سخته
با دست گل میام پیشت
ولی میگن که اون رفته
چقدر سخته بدون تو
نه این بارو نمیسازم
دیگه تسلیم چشماتم
به تو بازی رو میبازم
سیاهه روزگار من
نمیدونی چیکار کردی
با این بی تابی قلبم
تو هم امشب یه همدردی
چقدر جات خالیه اینجا
چقدر سخت میگذره روزم
مثه یه جنگل بی برگ
دارم از غصه میسوزم