چهارشنبه ۴ مهر
تصور من!(2شعر) شعری از
از دفتر غربت موهوم نوع شعر
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۲ فروردين ۱۳۹۰ ۱۶:۱۸ شماره ثبت ۲۳۳۷
بازدید : ۶۷۴ | نظرات : ۸
|
|
۱ جهان پندارم مادِگي انكارم؛ فراز و پستي و هر رويدادِ خوش و ناخوش زاييده ي افكارم؛ تصور هرچيزي درگيتي، بسته ست به درك و دانشِ بيدارم.
... ۲ تا از این ویرانه، این بیت الحزین، خالی از مهر و یقین! این مکان تنگ و کوچک، این دِیاری که اندرآن گویی فقط من مانده ام!؟ این خرابه شهر که آسان کوچک ست!؟ چه رَسَد حتی زمین هم لانه ای ست!
هست این جنگل برایم ناروا و خیلی تنگ!
شُکر ایزد باد باز؛ در زمانی که زمین پر از دو رنگی باد و آز! آدمی توشه بگیرد راهِ را گیرد به خاک!؟ خوش به حالم! که شَوَم آسوده از درد، زاین دِیار بی دَیار و واز محبت های سرد...! تا نبینم رنج و رنجور با تن و رخسار زرد. ... (پژواره)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.