سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        نِشتر مژگان تو

        شعری از

        رضا حیدری نیا

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۱ فروردين ۱۳۹۰ ۲۲:۳۶ شماره ثبت ۲۳۲۹
          بازدید : ۸۹۱   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رضا حیدری نیا
        آخرین اشعار ناب رضا حیدری نیا

            با نِــشتر مژگان خــود ما را حجامت می کنی          
         دل میبری،جان میدهی ، اینجا قیامت می کنی
                 
        یک زلف اینسو می نهی ، یک زلف آنسوی دگر
        جانا بدین سان حال ما رو به وخامت می کنی
         
        یک دم عیان کن روی خود ، وان چشم پر جادوی خود
        گر یک نظربرما کنی ، دل را به نامت می کنی
         
        شد کعبۀ ما روی تو ، محراب شد ابروی تو
        حکماً نماز عشق را  با لب اقامت می کنی
         
        یک دست پیشم می کشی ، در نزد خویشم می کشی
        لختی دگر زین کرده اظهار ندامت می کنی
         
        ما را به هر سو میبری ، با چشم و ابرو میبری
        دل را پی خود می کشی ، ما را ملامت می کنی؟
         
        یک بوسه در وقت سحر ، از آن لب پر از شکر
        دادی و اکنون دعوی خسر و غرامت می کنی
         
        پر شرم سرو از قامتت ، گل جامه در در حیرتت  
        آخر بدان زیبا رخت ، گل بی کرامت می کنی
         
        نادیده افسون می کنی ، با دیده مجنون می کنی
        چون گویم آن فعلی که با ، شیرین کلامت می کنی
         
        تاراج کردی سینه را ، بردی دل بی کینه را  
        تاب از دل ما می بری، خود استقامت می کنی
         
        از چشم من چون بنگری ،زیباتر از هر منظری
        این دانی و پنهان ز ما،رخسار و قامت می کنی؟
         
        دینم تویی ایمان تویی ، ما غرقه خشکیمان تویی
        چشم تو رهبر شد مرا ، با چشم امامت می کنی؟
         
        زاهد رها سجاده کن ، باری نظر بر باده کن
        رو سوی این میخانه کن ، گر این شهامت می کنی
         
        یا اینکه  این سودا بنه ، کار دل شیدا بنه
        ورنه چنان عقل رضا ، ترک سلامت می کنی


        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5