پنجشنبه ۲۹ آذر
|
دفاتر شعر آرش غفاری درویش(منتظر)
آخرین اشعار ناب آرش غفاری درویش(منتظر)
|
یکي را مطربي ميگفت،يکي را جرعه اي از عشق
دوتا مست غزلخواني،يکي محکوم درد عشق
همه نالان و آشفته همه مشوش آزورده
همه در حسرت ديدار، همه مستند و آماده
يکي بانکي سر داد که من مستم ز ديدارش
که ميبينم اورا چند به شب حتي گهي خوابش
خوشا آنان که دلداري ز تاجيک و ز غرب دارند
نه از حوري چشمي چند، نه از اندام کمي دارند
مقام آن است که پهلويش بناز کندر او بيني
نه ديگر چشم بر روم نه غير از و کسي بيني
يکي مرشد گمانم شير،چو افريدون گهي غريد
بزند ناله ز اين خامي غضب کرد جامه را بدريد
بشد سوي نادان عقل بگفت اينک چه پرسيدي
بگفت کندر عشق به جز حوري چه ميبيني
اگر طوفان آيد روم اگر مشرق بلا خيزد
نجنبد از دهانت حرف مگر خونت نيرزيدست
کجا از عشق گفت باک کجا مردم خطا ديديد
کجا از دلداران سير کجا مردم وفا ديديد
هرکاو را دورتر از عشق ،گمانم حال او خوشتر
چو رسمش اين است اين ره چو از معشوق دور خوشتر
آرش غفاری درویش
1385/10/02
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.