زمانی دشمن بعثی ، که بود همسایه ایران
به سر فکر پلید افکند،که گیرد خاک از آن شیران
هجوم آورد به خاک ما،به همراه همه دنیا
نمودند مرز ما اشغال ، نبودش کار آن زیبا
خبر آمد جوانان را، بپا خیزید ایا شیران
که دشمن آمده در خاک،کجا شد غیرت مردان؟
به یکباره خروشان شد،جوانان مثل یک سیلاب
به خوزستان سرازیر شد،ز بهر دشمنان بی تاب
گرفتند اسلحه در دست،زن و مرد و جوان و پیر
ز بهر این اهورا خاک،شدستی جملگی چون شیر
در این هشت ساله جنگیدند،عزیزانم به روز و شب
نیاندیشید آن دشمن ، ز قهرش پس گزیدند لب
جوانان دلیری که ، بدادند جان خود هر دم
هزاران آرزو در دل ، که جان دادن نبودشْان غم
شگفت از آن همه شیران،شگفت از مردی آنان
که بی پروا بدادند جان،ز بهر خاک این ایران
الا ای هم وطن دانی،که جان دادن بود مشکل؟
عزیزی به ز جان دانی،چه باشد غیر جان در دل؟
کجا شد نام آن مردان،چه شد پس یاد آن یاران؟
چرا گردیده فرش راه،همه خون همان رادان؟
چه داریم گفت پاسخ ما ،به روز رستخیز فردا
به هر یک از شهیدان ما،چو هستیم پیششان بر پا
به غیر از شرمساری ما،نداریم چیز با ارزش
در آنجا بر بَدَنْ هامان،بیافتد بی امان لرزش
بیایید یاد سازیم زان،همه پُر جرات و پُر دل
بچینیم میوه شیرین،براریم کام از آن حاصل
----------------------------
یاد شیران از جان گذشته را گرامی می داریم