اعجاز

آتشم ، آهم ، شراری خون فشان خواهم همی

تاجی از فقر و فنا با جان جان خواهم همی

گر چه با ( کن ) در تجلا شد وجود سرمدی

وحدت توحیدیش در لامکان خواهم همی

عابدان جنت ستانند ، عاصیان در دوزخش

هر دو در جهلند و قربش زان میان خواهم همی

نغمه ی کروبیان در وادی لبیک دوست

این دو را با / هو / زنان عرشیان خواهم همی

چون یدالله ، فوق ایدیهم شده اعجاز او

کنجی از کشتی نوح قدسیان خواهم همی

مولوی را گر بود شمسش ، چراغ سیر شمس

من علمدارم که جمع عارفان خواهم همی

آمده مجموع از سقراط تا ابن عرب

عاشقم ، عشقم ، نوایی دلستان خواهم همی

نقش حیرت ، لوح بال هر ملک آراسته است

گرد یارم ، پیچ زلفش جاودان خواهم همی