در واپسین شب
گرمای وجودت وجودم ، به لرزه افکند
یعقوب وار
به دنبال عشق
از کنعان دنیا،فاصله گرفتم!!
سوء دیدن از دست دادم
و بوسیدمت.
در واپسین شب
باران نگاهت
تیر می انداخت
بر دل مجروحم
ومن زخمی تر از دیروز...
آری
در واپسین شب
در بستری از عشق
من به تو
دل داده ام!!
پ . ن
شاید بعداز سالها گذرت به کلبه احزانم بیوفتد
ولی بدان من دیگر آنی نیستم که بودم!!
درخواست نقد دارم اونم در حد ویران کردن