شنبه ۳ آذر
|
دفاتر شعر مهدی خدایی (آیدین)
آخرین اشعار ناب مهدی خدایی (آیدین)
|
نان و پنیری دارم
پخته در تنور قلبم
و یک فنجان شراب از اشک.
.
مغازه ای ته کوچه بن بست باز کرده ام
مشتری ندارم،
نه
بخیلم
نه گرانفروش،
اما
کسی
خریدار اجناسم نیست!
جز خدا ،
که به هر بهانه ای
به من سر می زند
و مشتری دائم
ساعت دلتنگی من است...
بداهه...
( درادامه شعر زیبای جناب محمد رضا نظری عزیز)
........
گستاخ بود نجار
با دستهای پینه بسته
نمی ترسید از برف
یا تیزی اره
بهاری نداشت
چشمانش
در نگاه از یاد رفته
نیمکتی می ساخت از چوب
و تخته
با دو صندلی و یک طرح
از خنده
کسی نبود
او بود و یک بغل میخ
و یک اره،
گستاخ بود نجار
یا
گریه؟!
بداهه ای که زیر شعر آنای عزیز نوشتم...
.......
حرف مبهمی ندارد
اشک تبر
در برخورد بر درخت
جز ،
کم کردن
فاصله دو سر رودخانه
با مردمانی
خنجر بر دست ...
>>>>>>
پی نوشت:
ظهر که می شود
دلم هوای نسیم صبح می کند
و شب
هوای نیمروز!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.