همسر نازم پرستار من است
روز و شب مشغول تیمار من است
تا که درد و رنج کمتر برسد
دست پر مهرش پرستار من است
چون که دلتنگی کند سلطه به جان
مرهمی بنهاده غمخوار من است
وقت سختی با تمام قدمش
در کنارم مانده و یار من است
گه که با سودا گران همسفرم
دوریم سخت است و بیمار من است
بد گمانی گفتن از حاسد دون
بر نمی تابد هوادار من است
راحتی در زندگی را نچشید
دست و پا بسته گرفتار من است
عباسعلی استکی 92/10/6
با وجود تقدیمی بودن سروده لطفا نقد فراموش نشود
صاحب اثر رضایت کامل دارند