لحظه هایی از شروع عاشقی یادم فتاد ،
لحظه های بودنت با جان و دل ،
لحظه هایی که مرا همچون خودت میخواستی ،
لحظه هایی از ظهور عشق تو.
آه افسوس از تمام لحظه های پیش و بیش
آه افسوس از تو ای بیدل ترین
آه افسوس از تمام رفتنت.
لحظه آغاز را جز من نبودت همدمی
لحظه آغاز را بی من نماندی یکدمی
لحظه آغاز زیبا بود، زیبا بود و رفت
لحظه آغاز ما جان داد و مُرد
لحظه آغاز را یادش بخیر...
لحظه آغاز را از من ستاندی نارفیق
لحظه تلخ جدایی را چشاندی بردلم .
قلب من اندوه عشقت را به رگهایم دهد
در تپشهای تمام عمر خویش .
لحظه لحظه یاد نافرجامی ام سوزنده است
حیف از آن سنگی که بر نام دلت بنهاده ام
حیف از آن عمری که بر پای نگاهت داده ام
حیف ازاین من کز برای تو تبی دیرینه کرد
حیف ازاین بودن برای بودنت
مرده بادا بودنت ،
زنده این نابودنت!
گرچه زخم سینه ام هرگز نهان خواهد نشد ،
گرچه عشق سرکشم از مهر تو پایان نشد ،
گرچه قلبم تا ابد کاشانه عشقت شود ،
گرچه ذهنم تا قیامت خانه یاد تو شد ،
لیک این عشق دروغینت ازآن دیگری
لیک این باهرکه بودنها برای دیگری .
من که دل را بر یکی دادم زخود ناراضیم
وای بر حال تویی که دل به دنیا داده ای ،
وای بر حال پریدن هایت از هر شاخ و برگ ،
وای از حس طمع بر بویش هر برگ زرد ،
وای بر تو ای نیاز هرزه گرد!