َناموس
آب ها رنگِ حیات
قابِ عشق و زندگی
می سراید با ترانه
عزت و آزادگی
هلهله کن رود کارون
با هر نوا در شهر ما
ناموس هر دلبستگی
خون پاکش در رگِ ما
جاری گشته سالها
دکتر و داروی ما از ماتم و افسردگی
حامل صلح وصفا
روی پهلو های آن
کشتی ها همچون قطاری در کویر
باز می پیماید آن راه دراز
یک تماشا خانه در راز و نیاز
می کشاند هر جهانگردی غریب
یک کلید همه کاره در دیار
جلب می کرد آدمی از هر تبار
ساحلش همچون بهشت
لحظه ها در دل نوشت
آبسیر هر جمادی دور دور
آب شیرین چون زلال
در مزارع دف زده آهنگ آن
نخل و نخلستان بدان پوشیده جان
رقص در ساحل ببین وقت طلوع
با نسیم صبح می نازد چنان
جای هر بی خانمان
جای کوچ دید بان
جای هر غمگین و هر قهر زمان
با مسافر خواند آهنگی عجیب
پل هلالی شاهد مکر و نحیب
مرغ ها در هر صباح و هر غروب
ظهر ها در آسمانش شادمان
یک بهشتی بود در قعر وطن
باز هم می شنوم از صیاد رود
قایقی خفته در آن
در کنار تور ماهی گیر شب
زنده زنده بازی چنگ شکار
صید بی همتا ببین
عشق کارون اینچنین
همین یک خاطرها مانده از وفا
قصه می گوید بلمچی از دیار
تو بیا با چشم باز
بشکن این قفل دراز
تکه گِل خشکیده گویا رو زمین
هر جزیره یک نگین
ای سفر کرده کجا
ای بهار آشنا
جبر بوده یا رضا
بی خدا حافظی رفتی نازنین
باز برگشتن نداری ای امین
ابرها سایه زده روسینه ات
باز باران می شود اشک شما
گریه ها و غصه ها
جای پایت ماند یک ظرف ندا
ای خدا و ای خدا
مرده رودم بهر احیای نما
در دیاری که طلا کاری شده
بی نیاز از غصه ها
همه استادند با شهرت و نام
ولی تا می گویم آبت شد جدا
صد هزاران فتنه می شد در هوا
کافری بر چسب می بینم چرا ؟
آخه چرا؟
خدا چرا؟
جاسم ثعلبی (حسّانی) 02/10/1392