سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 10 بهمن 1403
    30 رجب 1446
      Wednesday 29 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        نگاه کردن فرزند به پدر و مادرش از روی محبت عبادت محسوب میشود. حضرت محمد (ص)

        چهارشنبه ۱۰ بهمن

        یلدای مادرانه

        شعری از

        آرش غفاری درویش(منتظر)

        از دفتر درویش نامه نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۲ ۱۳:۱۷ شماره ثبت ۲۱۵۱۰
          بازدید : ۵۶۷   |    نظرات : ۱۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر آرش غفاری درویش(منتظر)
        آخرین اشعار ناب آرش غفاری درویش(منتظر)

        شب بی مادری....
         
        شب بی‌مادری را همچو یلدا می‌كنی یا نه
        در عالم بهتر از مادر تو پیدا می‌كنی یا نه
        به موی مادری دنیا تو سودا می‌كنی یا نه
        بگو مادر هنوزم یادی از ما می‌كنی یا نه
        درون خاك تیره واعزیزا می‌كنی یا نه
        خجالت دارم ای مادر كه گل بودی شدم خارت
        از آنم خون به دل باشد كه خون كردم دل زارت
        تو حق داری كه روگردانی از فرزند بدكارت
        اگر رنجیده‌ای مادر ز اولاد گنه كارت
        گناهان مرا در حشر حاشا می‌كنی یا نه
        اگر در نوجوانی حالت تندی ز من دیدی
        اگر در عالم مستی ز رفتارم بترسیدی
        اگر بانگی زدم بر تو دلیلش را نپرسیدی
        نبودم گر شبی پیشت ز تنهایی هراسیدی
        كنون اندر سكوت گور پروا می‌كنی یا نه
        چه شب‌ها تا سحر بودی تو ای مادر سر راهم
        درون آن سكوت شب شمردی تو قدم‌هایم
        چه زحمت‌ها كه می دیدی ز خواهش‌های بیجایم
        به هر دردی كه گشتم مبتلا كردی مداوایم
        غم بی مادری را هم مداوا می‌كنی یا نه
        چه شب‌ها تا سحر بستر نمودم من در آغوشت
        اگر یك ناله می‌كردم جهان می‌شد فراموشت
        در اینجا كه گل شده بستر و خاك روپوشت
        نمی‌دانم در این وحشت‌سرا با لعل خاموشت
        دعا در حق این اولاد رسوا می‌كنی یا نه
        نمی‌دانم كه می‌دانی شدم آواره و تنها
        دگر اندر كجا جویم عزیزی چون تو بی‌همتا
        همه شب می‌كنم روشن به فانوسی اتاقت را
        نهان گشتی ز دید من تو در قلبم گرفتی جا
        نمی‌دانم ز احوالم تماشا می‌كنی یا نه !
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3