شب بی مادری....
شب بیمادری را همچو یلدا میكنی یا نه
در عالم بهتر از مادر تو پیدا میكنی یا نه
به موی مادری دنیا تو سودا میكنی یا نه
بگو مادر هنوزم یادی از ما میكنی یا نه
درون خاك تیره واعزیزا میكنی یا نه
خجالت دارم ای مادر كه گل بودی شدم خارت
از آنم خون به دل باشد كه خون كردم دل زارت
تو حق داری كه روگردانی از فرزند بدكارت
اگر رنجیدهای مادر ز اولاد گنه كارت
گناهان مرا در حشر حاشا میكنی یا نه
اگر در نوجوانی حالت تندی ز من دیدی
اگر در عالم مستی ز رفتارم بترسیدی
اگر بانگی زدم بر تو دلیلش را نپرسیدی
نبودم گر شبی پیشت ز تنهایی هراسیدی
كنون اندر سكوت گور پروا میكنی یا نه
چه شبها تا سحر بودی تو ای مادر سر راهم
درون آن سكوت شب شمردی تو قدمهایم
چه زحمتها كه می دیدی ز خواهشهای بیجایم
به هر دردی كه گشتم مبتلا كردی مداوایم
غم بی مادری را هم مداوا میكنی یا نه
چه شبها تا سحر بستر نمودم من در آغوشت
اگر یك ناله میكردم جهان میشد فراموشت
در اینجا كه گل شده بستر و خاك روپوشت
نمیدانم در این وحشتسرا با لعل خاموشت
دعا در حق این اولاد رسوا میكنی یا نه
نمیدانم كه میدانی شدم آواره و تنها
دگر اندر كجا جویم عزیزی چون تو بیهمتا
همه شب میكنم روشن به فانوسی اتاقت را
نهان گشتی ز دید من تو در قلبم گرفتی جا
نمیدانم ز احوالم تماشا میكنی یا نه !