کاش اشک در چشم حلقه می بست و نمی ریخت
کاسه ترک بر می داشت و صبر نمی ریخت
نفس راه بسته بر بعض و آتشفشان در سینه
کاش بر دامنم سرازیر و بر لبانت نمی ریخت
2-
شبیه تو می شوم لحظه به لحظه
آنجا که فاصله تا به لبت نمانده
نفس تنگتر در ساحت سینه ات
همچو ماهی در تنُگ بلور گردنت
12/12/2013 2:08:39
بداهه
تمنا دارم رودروسی نکنید که من خادم و مدیر سایت هستم خواهش می کنم پوست از دلنوشته های اینجانب بکنید
در ضمن توجه داشته باشید این جانب در پی وزن و قافیه نبودم و نخواهم بود آنچه که می نویسم دقیقا اثر انگشت خودم میباشد و به هیچ شاعر و اندیشمندی شبهات ندارد الا افراغ اندیشه خودم!!