هرگه زتو جداشدم مرتکب خطا شدم
مشت به سینه ام زدم خاک به دیده ام زدم
سنگ به شیشه دل و تیشه به ریشه ام زدم
تا که بسان میوه ای گاززده رها شدم....
ای که حضورت التیام
نفس وجودت التیام
جان به لبم رسیده است
بی تو ببین به چند درد یک تنه مبتلاشدم.
درد فراق یک طرف،ترس عزاب یک طرف
غفلت و روسیاهی و میل به خواب یک طرف
آه بدون تو خدا درپی جام پناه،من ،ملتمس چهاشدم!
بی تو چه بوده این دلم،بی تو چه دارم ازخودم
روح مرا صفا تویی،بیاودریاب مرا که خالی ازصفاشدم.
ای که توی شعر منی و من من در توی شعر من خلاصه می شود
وین همه واژه های کوراز عطش وصال تو همچو ترانه می شود
اوج ترانه عشق توست،قافیه ها بهانه است...
ای که مرا خیال از،آن روی پرحلاوتت بغض شبانه می شود.
درد میان سیمه ام واژه به واژه سطرسطر ،ترجمه گشت و جمع شد
تاکه به اوج پختگی و تب عاشقی رسید
اشک شدوچکید بر صفحه مرکزدلم!
بغض فرونشاندمو دست به کار بردم و سطر به سطر درد را
با قلم وصال تو شعروترانه کرده ام
تاکه شود وسیله و عامل عارفانه ای
تا که دگر زتو جدا،من نشوم خدا خدا....