ابیات تعلیمی کتابم : از نجات تا نشاط(5)
1)در یک بهاردیگررویم میان گلها * دریک بهاردیگرهمدم شوم به دلها
2)رؤیای من چنین بود: اکنون همین که هستم*این باغ ومیوه هایم شدحاصل دو دستم
3)آن مغزهم بهشت است این مغز هم جهنم* آن مایه ی سعادت این مارمی زند سَم!
4)رایانه ی خدا را دور از سُموم کردم * از این؛ مُدام شادم رمزش به غیردادم
5)مغزت اگر بدانی لذّت به روح آرد * باران رحمت حق از مغز و دل ببارد
6)دید و نگاه انسان تازه شود به هر عصر* معمار هرزمانه سازد فنون برتر
7)گرما چنین نکردیم بویی زخود نداریم*گرخود عوض نکردیم مشغول شغل خاریم
8)در این زمین زیبا گل در کنار خار است* وین بویــِـش بَساتین خوش انتخاب کاراست
9)با انتخاب زیبا شاداب روزگارم * وز انتخاب بدها غمگین بی مُهارم
10)ورزش غذای جسم است؛ ورزش شراب مغزاست*با این هنر طراوت؛ همساز قلب هر مست
11)ورزش مسیر شادی هم بسترشجاعت * انسان بدون ورزش :مرده بود جماعت
12)بی ورزش مفرّح؛ بیمارخانه هاییم* در بستری لمیده از درد وغم دولاییم
13)خواهی سلامت دل آزاد کن درونت * ترس وحسادت دل؛ رسوا کند بُرونت
14)کینه چو مار باشد عشقی برآن فزون کن* وان انتقام وحمله ازپیکرت برون کن
15)گر دل چنین کردی زیباترین درونی* هم عاشق جهانی هم از جهان فزونی
16)هر کار کودکت را گر تو کنی به یک سوی*آبش زیاد گردد میوه نمی دهد او
17)رود لطیف دلخواه ؛ آبش روان و زیبا *چون سیلِ آن فزاید: با خود بَرَد جهان را
18)موجود پُر خطا شد ذرّات نسل آدم* در ابر هم تگرگ است هم سایه ی گـُل ونـَم
19)حسّ گناه دایم جُبران آن خطا نیست* معصوم هم؛ نگشتی عصمت به تو روا نیست!
20)لغزش مکن تو هر دم ؛ هم سرزنش مکن خود*نزد خدای رحمان آدم معاف چون شد؟
21)گرمهردردلت هست بخشش فزای بردل *رنگین نمای جهان را با تـَـرک کارباطل
22)باطل همان کار است ناقص کند کمالت * امر جمیل آنست کامل کند جمالت
23)ترست ز مغز زایَـد ریشه ز مغز دارد*وان جنگل خطرها لرزش به دل؛فزاید
24)گرترس وغم نخواهی؛اقدام ماجرا کن* وزآن قدوم شیرین اقدام؛ترس ازدلت جداکن
25)گرمسخره نمودی گـُلهای نسل آدم*بوی خوشش چو برقی سوزد تمام عالم
26)تحسینِ نسل آدم باران مهربانی است*محروم چون نمایی؟آزار؛بهره اش چیست؟
27)شایسته دان خودت را وان تکــّـه ی تنت را*انسان چو شاد کردیم شادان شود دل ما
28)گر کار ناب کردی؛ تیری بچش ز دشمن *مأیوس گر نگردی آبش کنی چو آهن
29)احساس شادمانی با مَدرکی نیاید*شادی اگر چنین شد دیری به دل نپاید
30)وابسته ی دلت کن آرامش سرت را*گر مغز خود کنی رام ؛نم نم بخور بَرَت را
31)بابحث میوه های علم وهنرمیفزای*گامی مزن پرازجوش باپای بحث بی جای
32)ازمِهرِپاک روحت سیراب کن جهان را*بی بحث و آن جدلها ریزان بکن غزلها
33)پروانه سوز عشقش بهرِ تمام گـُلهاست*اللّه خودش چنین است عشقش برای دلهاست
34)گوید لـَـئِـن شـَکـَـرْتـُـم افزون کنم به نعمت!*گرعیب کـَـس بجویی دل می جهد ز رحمت!
35)رایانه است مغزت برنامه ها پذیرد*هر کس در او زند نقش از راز وحرف بی حد
36)مغزت درخت باشد؛خورشیدوآب؛تو،او!*خاکش چو شورگردد میوه مخواه خوشبو!
37)تغییرآن عقاید دانم که کارسخت است*کز کودکی وپیری باآن داده ای دست
38)احمق مگوبه کـَـس،هم؛برذهن پاک وصافت*کزاین پیام بی جا روید به مغز آفت
39)هرمطلب بد و خوب در مغز:بایگانی*هم آب شوروشیرین زان خاک می خورانی
40)گرتقویت کنی تومغزت زحرف خوشبو*از آن حریف دانا خواهی شوی تو بر رو!
41)شادی ز مغز زاید؛ غم هم ز عقل آید * گرمغز تو خورَدغم؛ آسودگی نپایــد
42)مغزت چشیده رنجی گشته مفسّرکذب*تفسیر او وبال است پیرو مشو درآن حزب
43)خوابی ندارد این عقل!پیوسته درتکاپوی*گرخودرَوی تهِ آب این دشمنت لب جوی!؟
44)حاکم مشو به مظلوم؛شاهی بکن به مغزت*زین شاهی وحکومت غالب شوی به عزّت
45)گرترس مغزقبلی شسته شود ز غمها*برگشت می نماید آبش به ابر صحرا
46)گر پاک می نمایی اسرار مغزقبلی*اسرارنو بگنجان خالی مشوچوطبلی
47)گرمغزپردروغ است ازآن مکن حمایت*درد وغمش فراوان غصّه بُوَدجزایت!
48)ازقصّه ی دروغش؛ قوی ترم؛نترسم*باحرف کودک مغز؛دل را نمی کـنم خم!
49) گوید دروغ مغزم روید دراوعلفها*من میوه اش بچینم زهرش زنم به صحرا
50) درگفتنش دروغش داردرسوم خاصی*زنده کندکهن فکر؛تخم وسموم خاصّی
51) تازه کندغمت را با قدرت عجیبی*عقلت چوشدبه چنگت درچشم مانجیبی!
52) مغزت چوگفت بدبخت؛پاسخ بده که خوبم*هم بهتر ازگذشته؛ هم مرهم قلوبم
53) بیرون بپر ز مغزت ؛گامی بزن به صحرا*شادی بخور زکوهی وزساحلی ز دریا
54) مغزت چوپاک گرددخود می شودبهشتی*گر عقل شود بهشتت؛ناجی بُوَد چو کشتی
55) مغزت چو است بیمارحرفی بزن به کامش*آید دروغ قبلی راحت مرو به دامش
56) ثابت چوشد دروغش آنرا بکن چو تکیه*گرخورده ای ازاوسنگ؛خشکش بکن ز چشمه
57) گرجاهلان بگویند احمق توبس خرابی*باخود بگو:که دشمن باشد دلش شرابی
58) بامغرض و به دشمن هرگزمگوضعیفم*مغزت چو بایگان است با اومگو نحیفم
59) گر گویدت که خنگی! یارت یا رفیقم* با او بگو که خوبم! دانا ترین شفیقم
59) گردیگران بگویند تو مشتری نداری*دایم بگو که که دارم تو آگهی نداری
60) تخمِ نمی توانم بردل؛مَریزدائم*دانا ز می توانم باشد همیشه قائم
61)تأییدکن خودت را این گنج بس بزرگ است*تأییدکس مجوی توکاین رنج بس بزرگ است
ابیات تعلیمی کتابم : از نجات تا نشاط
ناشر: بنفام (شهید)1382؛خیابان انقلاب ؛ مقابل سینما فروردین(خ 12فروردین)