قدمی هذیان کن
کمی جلوتر!
اینجا خورشید
یادش رفته بتابد...
گرمی دستانت اگر در من بروید
تمام یخ های تنم آب می شود
و بهار می آید...
***(1)
چون خاطره ها عادت ماندن دارم
اندازه ی کابوس تو دشمن دارم
مجنون شو و چون همنفسی یادم کن
یک جان به لب آمده در تن دارم
***(2)
دیوانه شدم به من مجالی بدهید
شعرم به درک!شکسته بالی بدهید
فریاد نکردم که مرا خاک کنید
یک فرصتِ کوتاه سوالی بدهید
***(3)
بی بوسه ای افسون شده ام میدانی
با خواب تو مجنون شده ام میدانی
یکبار اگر کنار من بنشینی
از دایره بیرون شده ام میدانی
***(4)
باران شده ام بگو ببارم یا نه؟
دل را به صدای تو سپارم یا نه؟
یک پنجره از باغ نگاهت دارم
حالا تو بگو پیک بهارم یا نه؟
***(5)
نزدیک بیا این نفس از رو نرود
هر شاخه ای از زلف به یک سو نرود
آیینه پریشان نگاه من و توست
کاری بکن این عشق به پستو نرود
***(6)
یادت نرود که از خدا دم زده ای
حوّا که شدم بهشت برهم زده ای
گندم بخورم یا نخورم می دانم
کای عشق به من تهمت آدم زده ای!