دوشنبه ۵ آذر
شب سرد شعری از ناصر یادگارفرد
از دفتر نیمایی نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۲ ۰۰:۴۲ شماره ثبت ۲۰۳۷۴
بازدید : ۶۸۵ | نظرات : ۳۵
|
آخرین اشعار ناب ناصر یادگارفرد
|
این شعر با الهام از حکایت بوستان سعدی( ترحم طغرل بر پاسبان) سروده ام
شب تار خزان است
"هوا بس ناجوانمردانه سرد است"
یکی در گوشه ای کِز کرده
می لرزد تنش
دست ها روی سرش
برف می بارد بی امان
می نوازد ساز،دندان
می خواند سوز،باد و بوران
می دهدمردمان،پاس
اندرون غوغا به پاس
در نبردِ
تن و سرما
خواب و جیره
عشق و دوری
تیز است
شمشیر سرما
کند است
گرمی دل ها
شاه وسرما!
اشک تمساح
وعده سرما به گرما
به چه زیبا !
از سرِ ستاره و ماه
می شودخاکستر،باد و سرما
مانده بر جا،
انتظار عهد بی جا
چوبک زن و خیال فردا:
آری غم پاسبان نا تمام است
وسرما در درون استخوان است
یکی سفید یکی سیاه
یکی این جا یکی آنجا
یکی بی خواب برای خواب شاه است
و آن دیگر که سرشار از نشاط است
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.