خدا حافظ عزیز نازنینم
خداحافظ ای عشق آخرینم
دیگه رفتم خودت خواستی نباشم
شکستی عهدت ٌ تا من فنا شم
دارم میرم نباشم خار چشمات
ببین رفتم که شیرین باشه دنیات
باید دل کند و رفت این تنها راهه
تو که نیستی همه عمرم تباهه
خداحافظ نگو که بی وفا بود
مگه دل لحظه ای از تو جدا بود
ندیدی و نفهمیدی که بودم
منی که هر نفس یاد تو بودم
سراپا دل شدم مال تو بودم
اسیر وبنده و رام تو بودم
بهت گفتم تویی تعبیر خوابم
تو هستی لایق احساس نابم
چقدر ساده گذشتی از کنارم
زدی آتش به روز و روزگارم
زدم قفل غرور روی لبانم
نیومد شکوه ای روی زبانم
دلم را توی سینه خاک کردم
وجودم رو زکینه پاک کردم
دیگه چیزی ازم باقی نمونده
همه چیزٌ غم عشقت سوزونده
دارم میرم ولی با خاطراتت
دلم تنگ واسه فرم نگاهت
آخه این کوچه ها بوی تو داره
به هرجا میرم از تو یادگاره
به جون تو دیگه طاقت ندارم
دارم کم کم تو بازی کم میارم
دلم میخواد تو این روزای آخر
بگیرم دستاتو یک بار دیگر
بپرسم از تو و از روز و حالت
بدوزم چشمم ٌ تو اون نگاهت
فقط با من بگو فکر چه بودی
تویی که مدعای عشق بودی
چرا راحت رو حرفات پا گذاشتی
چرا گفتی دوستم داری، نداشتی
ببخشید غیر تو یاری ندارم
که از اندوه دل با اون بنالم
گمون کردم هنوز سنگ صبوری
نبود یادم که از من دیگه دوری
خداحافظ عزیز نازنینم
خداحافظ ای عشق آخرینم