يکشنبه ۴ آذر
به يادم آمدآنپيمان شعری از موسی عباسی مقدم
از دفتر سایه وسنگ نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۶ مهر ۱۳۹۲ ۱۵:۲۴ شماره ثبت ۱۸۷۲۳
بازدید : ۵۱۷ | نظرات : ۲۴
|
دفاتر شعر موسی عباسی مقدم
آخرین اشعار ناب موسی عباسی مقدم
|
«به يادم آمد آن پيمان كه باهم در سفر بستيم»
همان پيمان كه باهم روز هنگام خطر بستيم
اگر ياد تو باشد در قطار شهري عشقم
يكي هم روي پله برقي يزير گذر بستيم
صداي تيك تيك ساعت قلب دوعاشق بود
كه وقت پرفشاريهاي رگها در نظر بستيم
نخي ازدامنت بيرون نمودي من زپيراهن
به وقت رفتن ازآنجا به زلف همدگر بستيم
كه عشق ما هميشه تازه مانندسحر باشد
دوتا پيمان زيبا هم به هنگام سحر بستيم
وآخر تلخ شد پيمان ما با خودپسنديها
همانپيمان شيريني كه مثل نيشكر بستيم
و|آن عهدي كه ما بستيم اينها را ندانستيم
«بيايد روزگاري كه چنين از غصه سر بستيم»
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.