جمعه ۲ آذر
هم گناه شعری از ژیلاراسخ
از دفتر واژه های تنهایی نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۹ ۱۷:۰۷ شماره ثبت ۱۸۳۱
بازدید : ۹۴۱ | نظرات : ۱۶
|
|
عشق هایی کز پی رنگی بُوَد
عشق نَبْوَد عاقبت ننگی بُوَد (مولانا)
هم گناه
بی تو من تا ته کوچه دویدم که رسی فریادم
گلی از باغچه ی خانه ی همسایه ی مان هم چیدم
که به رسم هدیه ( حیله) !!؟؟
عاشقم، عشق بفرما نوش کن
یک غریبه سر راهم آمد
چشم زیبای مرا او دزدید قلب تنهای مرا او قاپید
لرزه انداخت به تار و پودم
او نپرسید که من اهل کدامین رودم
او نپرسید که از پشت کدامین کوه ام
او نترسید که من یک هوس داغم و یک تند تَبم
من به لبخند تَصنُّع دل او را بردم
بی خبر از خبرش ، باز دل بردم و دل بردم و دلها به گرو !
دل به دلها دادم ، و دلم را به گناه آلودم
دل ما ،سفره اش گسترده است
هان...، تو هم ،بسم الله
یک نهاری ،چاشتی !
وای برمن ...... وای بر تو !
راستی می دانی ؟ که گناه چند بخش است
یادم آمد به کلاس اوّل !
گ ناه ! پس دوبخش است یکی سهم تو و یکی سهم من !
هم گناه...... ؟
قاتل و مقتول را؟!
می فهمی ؟!
*****
هر کسی از ظنّ خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من(مولانا)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.