پرنده ي حرم (غزل)
.
آقا ! دلم بـراي حـرم تنـگ گشتـه است
پايــم بدون حسّ شما لنـگ گشتـه است
چــونان كبـوترم كه پـرش را شكستــــه اند
يا آهويي كه زخمي يك سنگ گشته است
اشكم صــداي عطـر تـو را داد مـــي كشد
آهم به ناي تشنه ،خوش آهنگ گشته است
ديگر زمان ، زمانــه ي مـاه و پلنـگ نيست
اظــهار عشـق بـر غــربا ننگ گشته است
ديـدي دران حـوالــي اگـر دست و پـا زنان
قلبي ز نصف واشده خـونرنگ گشته است
حتما ً منـم ، پرنده ي هجــران كشيــده ات
بـاري دلـم بـراي حــرم تنـگ گشتـــه است
واژه ها حیران توست (زلال)
.
خواندم از انسانی ات
قصّه ی طوفانی و بارانی ات
ای امیر ِ بی نهایت ، هشتمین در مـاورا!
مانـده ام از آسمان گردانی ات
سیر ِ آبادانی ات
.
حُسن ربّ العالمین
بــر خـداونـد ِ خداوندان قـرین
زاهدان را درب نور و عارفانی را حضور
اسوه ی مهر و محبّت بر زمین
پس تویی ای راز دین!
.
حیرتم افزون گشت
جام دل در سوگ تو پرخون گشت
کورهـا آنـدم ، تو را نشنـاختند و تـاختند
زهر تهدید از خطا بیرون گشت
دیده ها جیحون گشت
.
باز می گریم به خود
بی سر و ناساز می گریم به خود
کاش اکنون چون تو یار ِ مهربانی داشتم
بشنو! با آواز می گریم به خود
باز می گریم به خود
.
ناله ها پر می کشند
بر محبّت هایتان سر می کشند
ناگهان قربانی ِ طرز نگاهت می شوند
تا لبانم اشک را تر می کشند
عکس دلبر می کشند
.
واژه ها حیران توست
سطرها زیبنده ی پیمان توست
عشق بادا نا تمـام و عـاشقی ها مستدام
این«زلال»،آهوی سرگردان توست
جاری چشمان توست