جمعه ۲ آذر
غزل طنز گروهي , با حضور دوستان و اساتید طنزپرداز کشور شعری از لیلا حسنوند
از دفتر k نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۱ شهريور ۱۳۹۲ ۱۱:۲۸ شماره ثبت ۱۸۱۱۵
بازدید : ۱۱۴۱ | نظرات : ۱۸
|
آخرین اشعار ناب لیلا حسنوند
|
سلام
باید عرض کنم که قبلن دوستان طنز پرداز، ایده ی طنز دسته جمعی رو اجرا کرده اند و این کار تازه ایی از این لحاظ نیست ولی چیزی که این کار رو متفاوت کرده بیت مبهم اول است! که موضوع آن را عمومی و همگانی نشان می دهد و خوشبختانه اساتید فرهیخته نیزبا هوشمندی هرکدام پنجره ای تازه را گشوده اند و کار طنازی شده است.در ضمن هیچکدام ازشاعران اطلاعی ازبیت های سروده شده ی دیگر شاعران نداشتند (قضیه کاملن سری بود!).و یک نکته آخر هم این که برای ساخت این مجتمع ! از آقایان درخواست کردیم و به خانم ها اصرار ! ورزیدیم و حاصل ، این جمع فرهیخته و طناز شد که لبریز از لطف و محبت این دوستان و اساتید عزیز است . و اما بیت ارسالی و سروده ها:
یاد آوری : در شعر طنز , تينا ناجي و در وبلاگ کاتالیزور هستم .
"ریختی بر سر من هرچه گرفتاری را
مات شد کیش دلم بازی تکراری را " ( تینا ناجی )
می کنی باز به مجلس تو مخالف صحبت
اهل دل باش و به ما نیز بگو آری را ( راشد انصاری )
تاب گیسوی کَمَندَت دل و دینم را برد !
از که آموخته ای شیوه ی سرداری را ؟ (عزت اله الماسی )
گفته اي خواستگاران تو از صد بيش اند
چو فلاني، بلدي بازي ِ آماري را ( امید شبه شعر )
گفته بودی که بخر بنز و دو تا خانه خوب
کور بودی و ندیدی غم ناداری را؟ (مصطفی صادقی )
دلم آنقدر ز لبهای شما خیر شنید
باورش نیست که روزی شنود آری را
تا سر وقت رسم وقت قرارم با تو
می کشم باز جلو ساعت دیواری را ( امیرحسین خوش حال)
نمکی !جار بزن خشکی لب هایت را
به دوئل دعوت کن کوچه و بازاری را (راضیه فولادوند )
پیشازاین رسم بر این بود که بر زخم نمک
بزنند و تو زدی ادویهی کاری را (مهدی استاد احمد )
زده افسار دلم را و تصاحب کرده
بس نبوده است که او بسته به من گاری را ( سعیده موسوی زاده )
مابقی که شدنی نیست! مدد کن یارب
بوسه ای دشت کنم راشد انصاری را ! ( ابن محمود )
کار های تو مرا کشت،خبر کن فوری
مرده شوری خفن و گورکن و قاری را
بعد مرگم جهت شادی روحم ،هرگز
مبر از یاد خودت فاتحه و زاری را (محمد جاوید )
بارها رفتی و باز آمدی و کم کردی
روی پاندول در آن ساعت دیواری را ( آرش فرهنگ پژوه)
خنده صد خاصیت ویژه و پنهان دارد
مثلن حل بکند معضل بیکاری را
" شاخه ی نور" که سهراب به شن ها بخشید
دوست دارد دم هر آدم سیگاری را
هیچکس مثل " حمیرا " به دلم جور نبود
نفس آن است که " پروانه ی افشاری " را ( زهرا دُرّی )
باز هم مهره خندان رخت ماتم کرد
باختم؛اسب شدم تا بکشم گاری را
دست زبرت کچلم کرد؛نوازش کافی است
می کشی بر سرم آن رنده نجاری را
بعد کنکور و قبولی به همین علت من
برگزیدم به یمن رشته عصاری را (سینا انارکپور)
تا که بردی ز دلم سینه ی سینایی من
سوخت آه جگرم قسمتی از ساری را ( دلیلی صالح )
ریشه ام خشک شد از عشق پرستاری ماه...
ای خدا خشک کند ریشه ی شب کاری را !! ( محسن طاهری)
می توانی بچشی لذت خرکاری را
زیر کره خر خود دیدی اگر «ماری» را ( فیلسوف قزوینی)
دوست دارم تو و آن بازی تکراری را
تا که تکرار کنم باز خطا کاری را ( علی رضا رضایی )
گر چه من دير رسيدم !، رمضان هم طي شد
از دلم پاک نکرد لذت افطاري را ! (شیخ پشم الدین )
گرچه من نیز در این طرح شراکت کردم
امتیازی ندهم شعر سر ِکـــــاری را ! ( عباس خوش عمل کاشانی)
اساتيد گرامي و دوستان شعر ناب , تشكر كه خوانديد .
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
عالی
عالی
عالی
:30