به نام او...
میتوان پروانه شد روزی پرید....
میتوان بی کفش هم روزی دوید...
پشت اندوه زمین و زندگی ،
ذره ذره آب شد ، از غم برید ....
روی لبخند بهاری خانه کرد....
از پرستو نغمه ی شادی خرید....
راه را بر غصه ی دیرینه بست....
گوش را کر کرد و ماتم را ندید...
کینه را با عشق خود از دل زدود ....
با محبت سینه ی دشمن درید!
پ.ن:
راستی دوستی ،خنده را عاصی نمود
دور ماتم خط قرمز می کشید
تقدیم به:
""""سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق)""""
به پاس:
صبر و بردباری ایشان و تحمل همه ی فشار چند صباح اخیر...
زحمات بی شائبه و مهر بی دریغشان...
انسانیت و قلب پاکشان...
و همه چیز!
با نهایت مهر و احترام
صدف عظیمی