با سپاسی به آنانکه دعوت (( نقد فرمایید لطفا )) را پذیرا شدند و به مدد آمدند
وآنانکه خواستند بیایند و نتوانستند
وآنانکه نخواستند بیایند و نیامدند
تقدیم به همه نابیهای عزیزم
..................................
سر زدم طبعم بدبدم خفته است
لعن و نفرین هم به دنیا گفته است
گفتمش بر خیز و بی تابی مکن
گفت بینی خون به رگها لخته است
گفتمش امیدواری به ز خُفت
گفت خاموشی : جهان آشفته است
گفت دارم من گله از ابرها
پر ز غم بودی و جانها خسته است
آفتابی خوش بدارم سرزدن
آن زمان کو سامریها رفته است
گفتمش از عشق شعری گو به ناب
گفت حاشا : آن به دلها بسته است
ترسم از گشتن به ابن دریای عشق
جمله شیرانند و من ناپخته است
چون یکی دلجوی و آن یک چون صدف
آن توکل بر قوافی شعر ما را سَخته است
آن شب افروزم همه گشتی فروغ
یارما گشته امیری : عیب ما بنهفته است
وان یکی چون گُرد و نیوی نام کُرد
تا سخن گفتی به دل بنشسته است
تابیاموزم قوافی جان به پایانش رسید
طبع بیدل حالیا بشکفته است
..............................................................
9 / 6 / 92