سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 دی 1403
  • سالروز تشكيل نهضت سوادآموزي به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
  • شهادت آيت الله حسين غفاري به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1353 هـ ش
27 جمادى الثانية 1446
    Friday 27 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۷ دی

      مردم شهر...

      شعری از

      محمد رضا نظری(لادون پرند)

      از دفتر رقص قلم نوع شعر بحر طویل

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲ ۲۰:۱۵ شماره ثبت ۱۶۸۸۳
        بازدید : ۴۴۱۰   |    نظرات : ۵۶

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر محمد رضا نظری(لادون پرند)
      آخرین اشعار ناب محمد رضا نظری(لادون پرند)

      مردم شهر به گوشید...؟ امشب همه ی میکده را سیر بنوشید. با مردم این کوچه و آن کوچه بجوشید. دیوانه و عاقل همگی جامه بپوشید. در شادی این کودک و آن پیر زمینگیر و فلان بسته به زنجیر وزن و مرد بکوشید. امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت... نخور جان برادر به خدا حسرت دیروز عذاب است. مردم شهر به هوشید...؟ هر چه دارید و ندارید بپوشید وبرقصید و بخندید که امشب سر هر کوچه خدا هست. روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست. نه یک بار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید خدا هست...خدا هست. سر آن سفره خالی که پر از اشک یتیم است...خدا هست. پشت دیوار گلی پیرزنی گفت:خدا هست. آن جوان با همه خستگی و در به دریها سر تعظیم فرو برد و چنین گفت:خدا هست. کودکی رفت کنار تخته... گوشه تیره این تخته نوشت:در دل کوچک من درد زیاد است ولی یاد خدا هست. مادری گفت:دلم میلرزد!کودکانم چه بپوشند؟! چه بگویم که بدانند نداری درد است!پدر از شرم سرش پایین بود... زیر لب زمزمه میکرد:خدا هست. قاضی شهر قضاوت سخت است... نکن حکم به تنبیه و مجازات...به زندان و به شلاق. کوچه هایی است در این شهر...پر از جرم و کثافت. پر از مرگ شرافت!پر از غصه و اندوه!پر از درد نداری.پر از نکبت و خواری! پر از هرزگی و دزدی و معتادی و بدبختی و بیچارگی مردم خوبی که فقط محتاجند. به پیغمبر و پیر و ملکوت و بت و میخانه و هر چیز که ایمان تو باشد قسم این جرم و جنایت همه از ریشه فقر است. کافری نیست در این شهر.خدا باور این مردم پاک است... فقط درد نداری است که از ریشه مسلمانی ما را تبری زد که نگویید و نپرسید... نگویید که این مردم بیچاره نخندند و نرقصند و نپوشند و ننوشند وبلا نسبت حضار... نگو...ند که ایمان و مسلمانیشان زیر سوال است!! غم مردم این کوچه و آن کوچه بدانید و بکوشید که اینگونه نباشد. بکوشید که ایمان و مسلمانیتان زیر سوال است! کودکی گریه کند...آه کشد...عرش خدا میلرزد. دل مردم خون است!حال بابا خوش نیست... دل بابا خون است... حال قاضی خوب است...؟!
      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3