يکشنبه ۲ دی
نپرس ... شعری از سامان سعیدی
از دفتر تاوان سکوت نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۲ ۱۹:۲۸ شماره ثبت ۱۶۲۹۵
بازدید : ۸۲۸ | نظرات : ۴۸
|
آخرین اشعار ناب سامان سعیدی
|
نپرس از حال و روزم که دنیای گناهه
اگه میشد بمیرم میگفتم رو به راهه
به چشمون سیاهت یه عمریه اسیرم
با این قلب شکسته هنوز پای تو گیرم
نپرس از قلب سردم که از دنیا جدا نیست
دارم بت میپرستم نمیدونم خدا کیست
همه حرفام سکوته یه بغضی توی سینه است
همین اشکای سردم یه تعبیری ز کینه است
نپرس از چشم گریون هنوزم خیسه خیسه
هزاران آرزو رو - رو کاغذ می نویسه
تموم بودن تو یه حسرت تو نگامه
یه تصویر از دو چشمات شبا جای خدامه
همون تصویر چشمات که محصور یه قابه
با یه لبخند تلخی که شبها توی خوابه
شده مرهم همیشه واسه دردای دنیا
شده فصل قشنگی تو رو یاهای فردا
نپرس از حال و روزم که بی تو سرده سرده
شبای رفتن تو منو دیوونه کرده
شبای رفتن تو سوال بی جوابه
نمیدونم که این ظلم _ تقدیره یا عذابه
نپرس از حال و روزم که سرشار نیازه
واسه بودن تو دنیا باید با غم بسازه
عطر گلای باغچه بوی جدایی داره
خنده فقط یه لحظه است غصه که بیشماره
دلم میخواد بخندم گریه امون نمیده
عزیز داغون این دل صورت نشون نمیده
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.