جمعه ۲۵ آبان
عاقبت آمدی و دست غزل بالا رفت شعری از حسین دلجویی
از دفتر بخاطر چشمانش نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۴ مرداد ۱۳۹۲ ۲۳:۵۳ شماره ثبت ۱۵۹۸۷
بازدید : ۱۰۴۸ | نظرات : ۱۴۲
|
آخرین اشعار ناب حسین دلجویی
|
عاقبت آمدی و چشم غزل تر کردی
خوب شد اشک دلی غمزده باور کردی
در دلم بی تو عجب محشر کبرایی بود
گر چه با آمدنت نیز تو محشر کردی
در شگفتم که چسان بی رخ تو سر بردم
در شگفتم که چسان بی دل من سر کردی
اشک بودی که ز دامان دماوند چکید
رود بودی که در این بادیه بستر کردی
سال ها منتظر نامه ی مهرت بودم
ای که با پر زدنت کار کبوتر کردی
عاقبت آمدی و دست غزل بالا رفت
اشک را با غزلی وارد دفتر کردی
غنچه بوسه به لب های قلم می خشکید
آمدی رونق گل بوسه میسر کردی
ما که در هفت فلک کوکبمان سوخته بود
دست پروین شدی و خوشه ی اختر کردی
دست ها در تب آغوش تو بد می لرزید
با شمیم ت تب این دل شده بهتر کردی
دیگران کلبه ی مخروبه دل کوباندند
آمدی باز بنای دل دیگر کردی
آنکه یوسف به پدر داد نشان از تو گرفت
آمدی تا پدری صاحب دختر کردی
======
از تمامی عزیزانی با پرتو مهر منیر و قداست قدوم مبارکشون مصفای آلونک تنهای یام بودند، صمیمانه سپاسگزارم..
پیوسته مدیون و شرمسار عدم پاسخگویی مهر بزرگواران و چشم انتظار عفوشان بوده ام.....
گفته بودم که بدهکار نباشم به کسی
تو چه کردی که همه عمر بدهکار توام؟
از عباس،صدف،مسعود،مهسا،محسن،زهرا،آرامش و دیگر عزیزانی که صمیمانه
گل افشان مقدم مهمانانند بی نهایت سپاسگزارم.
غزل فوق را با نهایت مهرم به دختر هنرمندم
مهربانوی سرزمین آب و آیینه وآفتاب
خانم فاطمه ی کلانتری به نیت خیر مقدمشان
به سایت وزین شعر «ناب» تقدیم میدارم...
====
سر که نه در راه عزیزان بود
بار گرانیست کشیدن بدوش
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.