يکشنبه ۴ آذر
|
دفاتر شعر بهزاد چهارتنگی ( خاموش )
آخرین اشعار ناب بهزاد چهارتنگی ( خاموش )
|
بُنچاق کهنه ی ایل
باید همه ی این راه رفته را بر گردم. به گمانم چیزی؛ چیزی شبیه سادگی لهجه ام را در هفت ماهگی ایما و اشاره جا گذاشته ام. چه سود! هی آه می کشم و آب در هاون می کوبم. باید تمام حوالی آن سالهای دور و دراز را زیرو رو کنم و بُنچاق کهنه ی ایلم را از این موریانه های خوش نشین تازه رسیده باز ستانم. که من میراث دار قومی عریان تر از بیشه های خالی از هیبتم. ها هیوا! این روزها بیشه ی شُغالان را هیبتی نیست. ومن بیهوده خواب این دقیقه ها را بر هم زده ام.
اصطلاحات: ۱.بُنچاق:یعنی سند-مدرک- برگه ی مالکیت ۲.خوش نشین:کسی که در دیاری دور از سرزمین خودش در جایی دیگر زندگی کند.
سروده شده در:خوزستان-ایذه دوشنبه۱۵/۶/۸۹ ساعت۷:۳۴دقیقه ی غروب
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.