جمعه ۲۵ آبان
آن زمان شعری از خط نو
از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۴ تير ۱۳۹۲ ۲۱:۲۱ شماره ثبت ۱۵۳۶۰
بازدید : ۵۵۴ | نظرات : ۱۶
|
|
این بار هم ساده قلم به صفحه خواهم برد.
هنوزم خود را محتاج آن خنده های شیرینی که بینمان بود می دانم
هنوزم خود را محتاج آن شور و حال آغازمان می دانم
تازه می فهمم زمانی که دنیا رو ویران می کردم از چه بود
آسمان را زمین و زمین را هیچ میدیدم از چه بود
اری اعتراف بر من عیب نیست تو را از خویش بیشتر تو را هر روز از پیش بیشتر.
آن زمان دیوانگی را از تو دور بودن می دیدم.آن زمان دیدن را فقط دیدنت میدیدم
آن زمان صدایت را خاص حرفهایت را تازه میشنیدم
آن زمان روز را شب شب را روز میدیدم
آن زمان من تورا فقط با خویش میدیدم
آن روز بود که دیگر سکوت بر خویش دیدم روزی که تورا تنها ندیدم.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.